پایگاه تفریحی لوکس بلاگ | جک،اس ام اس،عکس،داستان،کلیپ،کتاب،نرم افزار
www.bia-bia.tk
با تو نیستمتو نخوانبا خودم زمزمه میکنم...من خوبم ....من آرامم......من قولداده امفقط کمیتو را کم اورده امیادت هست؟ میگفتم در سرودنتو ناتوانم؟ واژه کم میاورم برای گفتن دوستتدارمها؟حالا تـــمــــــــام واژهها در گلویم صف کشیده اندبا این همه واژه چه کنم؟تکلیف اینهمه حرف نگفته چهمی شود؟باید حرفهایم را مچاله کنمو بر گرده باد بیاندازمباید خوب باشممن خوبم ....من آرامم......من قولداده امفقط کمیبی حوصله امآسمان روی سرم سنگینی میکندروزهایم کش امدههر چه خودم را به کوچه بیخیالی میزنمباز سر از کوچه دلتنگی درمیاورمروزها تمام ابرهای اندوهدر چشمان منند ولی نمیبارندچونمن خوبم ....من آرامم......من قولداده امتمام خنده هایم را نذر کردهام که گریه ام نگیرداما شبها..وای از شبهاهوای آغوشت دیوانه ام میکندموهایم بد جوری بهانهدستانت را میگیرندتک تک نجواهای شبانه ات لابه لای موهایم مانده اندکاش لا اقل میشد فقط شب بخیرشبها را بگویی تا بخوابملالایی ها پیشکشمن خوبم ....من آرامم......من قولداده امفقط نمیدانم چرا هی آه میکشمآهوآهو بازم آهخسته شدم از این همه آهشبها تمام آه ها در سینهمنندان قدر سوزناک هستند که میتوانم با این همه آه دنیا راخاکستر کنماما حیف که قول داده اممن خوبم ....من آرامم......فقط کمی دلواپسمکاش قول گرفته بودم از توبرای کسی از ته دل نخندیمی ترسم مثل من عاشق خندههایت شودحال و روزش شود این...تو که نمی مانی برایش آنوقتمثل من بایدآرام باشد .....خوب باشد..... قولداده باشدبیچاره.....................................................نترس باز شروع نمیکنم اصلاتمام نشده که بخواهم شروعکنمهمین دلم برایت تنگ شده راهم به تو نمی گویمتو راحت باشمن خوبم ....من آرامم......آخر من قول داده ام که آرامباشمباورت می شود؟ من خوبمخاطره حیدری زادهhttp://www.roz2pix.rozblog.com


ارسال توسط JaVaD
ارسال توسط JaVaD
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺣﺎﻓﻈﯽ ﺗﻠﺦ ﺗﻮ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ﻭﺩﻟﻢ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ ﺑﻨﺪ ﻧﺸﺪ ﻟﺐ ﺗﻮ ﻣﯿﻮﻩ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﻭﻟﯽ ﻟﺒﻬﺎﯾﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﻃﻌﻢ ﻟﺐ ﺳﺮﺥ ﺗﻮ ﺩﻝ ﮐﻨﺪ ﻧﺸﺪ ﺑﺎ ﭼﺮﺍﻏﯽ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﮔﺸﺘﻢ ﻭﮔﺸﺘﻢ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﺸﺪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﯿﻨﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﺸﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺷﺒﯽ ﺷﺎﻋﺮﻫﺎ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﺎ ﻗﻠﻢ ﺷﺮﻡ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ:ﻧﺸﺪ ! http://www.roz2pix.rozblog.com

ادامه مطلب...
ارسال توسط JaVaD
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﯾﻪ ﻗﺼﺮﯼ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎﺵ ﺁﺑﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯿﻮ ﯾﮏ ﺷﺐ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﯾﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﮕﯽ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﯾﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺰﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﻧﺬﺍﺭﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﺕ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﯾﺎﺳﺎﯼ ﺧﻮﺷﺒﻮ ﺑﭽﯿﻨﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺷﺒﺎ ﻋﮑﺲ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﮔﻞ ﻫﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﮐﻪ ﺟﺎﺩﻭﺕ ﺑﮑﻨﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﯿﺸﻢ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺘﺎﺏ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﯾﻪ ﺣﺮﻑ ﺭﻧﮕﯽ ﺑﺨﻮﻧﯽ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻓﺎﻝ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺍﮔﻪ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﺩﺭ ﻧﯿﻮﻣﺪ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺖ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺻﺒﺢ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﻋﺎ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺷﺪﻧﺖﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍ ﮐﻨﻢ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺭﻭ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﻋﮑﺲ ﭼﺸﺎﺗﻮ ﺑﮑﺸﻢ ﺍﮔﻪ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻧﮑﻨﯽ ﻧﺎﺯ ﻧﮕﺎﺗﻮ ﺑﮑﺸﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺗﻮﺭﻭ ﻗﺴﻢ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻋﺎﺷﻘﻪ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻗﻠﺐ ﺻﺎﻑ ﺭﻧﮓ ﮔﻞ ﺷﻘﺎﯾﻘﻪ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﻧﺮﯼ! ﺑﺪﻭﻥ ﯾﻪ ﺧﺪﺍﻓﻈﯽ ﭘﺮ ﻧﺰﻧﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺮﯼ!! ﯾﻪ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻨﮓ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻤﺮﻧﮓ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﯼ ﺷﺒﺎ ﭼﺸﺎﻡ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﺁﺳﻤﻮﻧﺎﯼ ﺁﺭﺯﻭ ﯾﻪ ﺟﺮﻋﻪ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﺭﺍﺳﺘﯽ،ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﯼ؟ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﺑﺮﯼ ﺳﻔﺮ؟ ﺑﻌﺪﺵ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﮐﻨﯽ ﺑﺮﺍﺕ ﺑﺸﻢ ﯾﻪ ﺭﻫﮕﺬﺭ؟ ﺍﺻﻼ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ؟ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻣﺜﻞ ﮔﻼ ﺗﻮ ﮔﻠﺪﻭﻧﺎ ﮐﺎﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ؟ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺩﻟﺖ ﻧﺨﻮﺍﺩ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ،ﺗﻮ ﻗﻠﺐ ﻣﻨﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺗﻮ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯿﺎﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻣﻨﻢ ﺗﻮ ﺍﺳﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﻣﺮﻍ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺁﻫﻮﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺑﺪﻭﻧﯽ ﭼﺸﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﺻﺪ ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﻣﻮﺝ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﯾﺎ ﻧﻤﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﺍﺭﺯﻭﻫﺎﻡ ﻣﯿﺮﺳﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﭘﯿﺸﻢ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻣﯿﺸﻢ ﻣﺜﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺗﻮ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻗﺸﺘﮓ ﻭ ﻧﻢ ﻧﻤﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﮐﻨﯽ ﻣﺮﮒ ﮔﻼﯼ ﻣﺮﯾﻤﻪ ﻧﮕﺎﻡ ﮐﻦ ﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻮ ﺑﮕﻮ ﻣﯽ ﺭﯼ ﯾﺎ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ؟ ﺑﮕﻮ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﯼ ﯾﺎ ﻧﻪ ﻣﺮﮒ ﮔﻼﯼ ﺷﻤﻌﺪﻭﻧﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﺜﻞ ﺗﻤﻮﻡ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻭ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ!!... http://www.roz2pix.rozblog.com

ادامه مطلب...
ارسال توسط JaVaD
ارسال توسط JaVaD
ارسال توسط JaVaD
یك روز خانمی با يك كيف پر از پول به يكي از شعب بزرگترين بانك كانادا مراجعه نمود و حسابي با موجودي 1 ميليون دلار افتتاح كرد. سپس به رئيس شعبه گفت به دلايلي مايل است شخصاً مدير عامل آن بانك را ملاقات كند و طبيعتاً به خاطر مبلغ هنگفتي كه سپرده گذاري كرده بود، تقاضاي او مورد پذيرش قرار گرفت. قرار ملاقاتي با مدير عامل بانك براي آن خانم ترتيب داده شد . زن در روز تعيين شده به ساختمان مركزي بانك رفت و به دفتر مدير عامل راهنمائي شد. مدير عامل به گرمي به او خوشامد گفت و ديري نگذشت كه آن دو سرگرم گپ زدن پيرامون موضوعات متنوعي شدند. تا آنكه صحبت به حساب بانكي زن رسيد و مدير عامل با كنجكاوي پرسيد: راستي اين پول زياد داستانش چيست آيا به تازگي به شما ارث رسيده است ؟! زن در پاسخ گفت خير ، اين پول را با پرداختن به سرگرمي مورد علاقه ام كه همانا شرط بندي است، پس انداز كرده ام. زن ادامه داد و از آنجائي كه اين كار براي من به عادت بدل شده است، مايلم از اين فرصت استفاده كنم و شرط ببندم كه شما شكم داريد! مرد مدير عامل كه اندامي لاغر و نحيف داشت با شنيدن آن پيشنهاد بي اختيار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسيد مثلاً سر چه مقدار پول؟ زن پاسخ داد: 20 هزار دلار و اگر موافق هستيد، من فردا ساعت 10 صبح با وكيلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندي مان را رسمي كنيم و سپس ببينيم چه كسي برنده است. مرد مدير عامل پذيرفت و از منشي خود خواست تا براي فردا ساعت 10 صبح برنامه اي برايش نگذارد. روز بعد درست سر ساعت 10 صبح آن خانم به همراه مردي كه ظاهراً وكيلش بود در محل دفتر مدير عامل حضور يافت. زن بسيار محترمانه از مرد مدير عامل خواست كرد كه در صورت امكان پيراهن و زير پيراهن خود را از تن به در آورد. مرد مدير عامل كه مشتاق بود ببيند سرانجام آن جريان به كجا ختم مي شود، با لبخندي كه بر لب داشت به درخواست زن عمل كرد. وكيل زن با ديدن آن صحنه عصباني و آشفته حال شد. مرد مدير عامل كه پريشاني او را ديد، با تعجب از زن علت را جويا شد. زن پاسخ داد ، من با اين مرد سر 100 هزار دلار شرط بسته بودم كه كاري خواهم كرد تا مدير عامل بزرگترين بانك كانادا در پيش چشمان ما پيراهن و زير پيراهن خود را از تن بيرون كند!http://www.roz2pix.rozblog.com

ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 25 دی 1389برچسب:داستان طنز,جوك,جديد,عاشقانه, اس ام اس,زن,
ارسال توسط JaVaD

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 55 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

Alternative content


‎ ‏